مرگ بر توهین به پیامبر{ص}

سفارش تبلیغ
صبا ویژن
[ و چون خبر مرگ اشتر بدو رسید فرمود : ] مالک مالک چه بود به خدا اگر کوه بود کوهى بود جدا از دیگر کوهها و اگر سنگ بود سنگى بود خارا که سم هیچ ستور به ستیغ آن نرسد و هیچ پرنده بر فراز آن نپرد . [ و فند کوهى است از دیگر کوهها جدا افتاده . ] [نهج البلاغه]
مشخصات مدیروبلاگ
 
داداش مهدی[359]
این وب لاگ جهت زنده نگه داشتن یاد شهیدمحمود اکبری راه اندازی شده (قسمتی از وصیت نامه)آن دنیا همین لحظه وتمام لحظات این دنیا رادرکتاب اعمالمان بخواسته الله خواهیم دید.

خبر مایه
پیوند دوستان
 
لحظه های آبی(سروده های فضل ا...قاسمی) دیداردوست جاوید باد ایران موعود هادی قیدار شهر جد پیامبراسلام فانوس عشق بلوچستان وب نوشته مهدی میانجی ► o▌ استان قدس ▌ o ◄ نغمه ی عاشقی خرید و فروش ضایعات آهن امامزاده میر عبداله بزناباد آرشیوی متنوع از مسائل روزمره طراوت باران تنهایی......!!!!!! خاطرات دکتر بالتازار .: شهر عشق :. پیامنمای جامع ایران اسلامی سایت روستای چشام (Chesham.ir) نرگس 1 منتظر مفرد مذکر غایب مهاجر ابـــــــــــرار نور اهلبیت (ع) دانایان دل شکســــته عشقی به پاکیه عشق شیرین و آبتین welcome to my profile عشق Manna ♥Deltangi زندگی جیغ بنفش در ساعت 25 نت سرای الماس گروه اینترنتی جرقه داتکو من،منم.من مثل هیچکس نیستم غزلیات محسن نصیری(هامون) wanted ܓ✿ دنـیــــای مـــــــن قتیل العبرات آتیه سازان اهواز عشق یعنی ... رویابین دنیای خودرو کشکول نوری چایی_بیجار نمی دونم بخدا موندم کشاورزی نوین عرفان وادب سکوت پرسروصدا به رنگ ابی دل شکسته عدالت جویان نسل بیدار مرامنامه عشاق صل الله علی الباکین علی الحسین یاور 313 مهندسی متالورژِی ولایت _ وحدت _ بصیرت السلام علیک یا صاحب الزمان (عج) تینا delshekasteh تبلیغات ردپای عشق سفیر نور جوان و درس vagte raftan علی مناجات با عشق از یک انسان طراحی نقشه های ساختمانی حرف های نگفته دلهای شکسته بارانی از غم تَرَنّم عفاف پرسپولیس دیدبان اینترنتی نور اهلبیت(ع)،ولایت معرکه همون قلقلک انتظار منتظَر کوچه های بنی هاشم سـدرة المنتهی نـــابترینـــــــــــــــــها حجاب بسوی ظهور من وتو ورزش به نام آنکه مسی را آفرید تا رونالدو بی سرور نماند... سلامت ما خطـــــــ خطی * امام مبین * نه دی 88 پایوند داستان نویس دکتر علی حاجی ستوده قلب خـــــــــــــــــــــــــــاکی تبلیغات سرمایه گزاری برای آینده عاشق امام زمان (عج) سجود آموزشگاه زبان مهرآفرینان MEHR AFARINAN LANGUAGE SCHOOL طیفکان مشتاق شیدائی هدهد... مسأله شرعی همه خوبند یاحیدر کرار مددی حجاب چیست؟ یک شمع1

                                                                                      به نام خالق آن دنیا

پادشاه بزرگ یونان، الکساندر، پس از تسخیر کردن

حکومت های پادشاهی بسیار، در حال بازگشت به وطن خود بود.

در بین راه، بیمار شد و به مدت چند ماه بستری گردید. با نزدیک شدن مرگ،

الکساندر دریافت که چقدر پیروزی هایش، سپاه بزرگش، شمشیر تیزش و همه ی ثروتش بی فایده بوده است.

او فرمانده هان ارتش را فرا خواند و گفت:

((من این دنیا را بزودی ترک خواهم کرد. اما سه خواسته دارم. لطفاً، خواسته هایم را حتماً انجام دهید)).

فرمانده هان ارتش درحالی که اشک از گونه هایشان سرازیر شده بود موافقت کردند که از آخرین خواسته های پادشاهشان اطاعت کنند.

الکساندر گفت: ((اولین خواسته ام این است که پزشکان من باید تابوتم را به تنهایی حمل کنند.))

((ثانیاً، وقتی تابوتم دارد به قبر حمل می گردد،

مسیر منتهی به قبرستان باید با طلا، نقره و سنگ های قیمتی که در خزانه داری جمع آوری کرده ام پوشانده شود.

سومین و آخرین خواسته این است که هر دو دستم باید بیرون از تابوت آویزان باشد.))

مردمی که آنجا گرد آمده بودند از خواسته های عجیب پادشاه تعجب کردند.

اما هیچ کس جرأت اعتراض نداشت.

فرمانده ی مورد علاقه الکساندر دستش را بوسید و روی قلب خود گذاشت.

((پادشاها، به شما اطمینان می دهیم که همه ی خواسته هایتان اجرا خواهد شد.

اما بگویید چرا چنین خواسته های عجیبی دارید؟ در پاسخ به این پرسش، الکساندر نفس عمیقی کشید و گفت:

((من می خواهم دنیا را آگاه سازم از سه درسی که تازه یاد گرفته ام. می خواهم پزشکان تابوتم را حمل کنند چرا که مردم بفهمند:

که هیچ دکتری نمی تواند هیچ کس را واقعاً شفا دهد. آن ها ضعیف هستند و نمی توانند انسانی را از چنگال مرگ نجات دهند.

بنابراین، نگذارید مردم فکر کنند زندگی ابدی دارند.

دومین خواسته ی درمورد ریختن طلا، نقره و جواهرات دیگر در مسیر راه به قبرستان،

این پیام را به مردم می رساند که حتی یک خرده طلا هم نمی توانم با خود ببرم. بگذارید مردم بفهمند که دنبال ثروت رفتن اتلاف وقت محض است.

و درباره ی سومین خواسته ام یعنی دستهایم بیرون از تابوت باشد،

می خواهم مردم بدانند که من با دستان خالی به این دنیا آمده ام و با دستان خالی این دنیا را ترک می کنم.))

آخرین گفتار الکساندر:

((بدنم را دفن کنید، هیچ مقبره ای برایم نسازید،

دستانم را بگذارید بیرون باشد تا اینکه دنیا بداند شخصی که چیزهای خیلی زیادی بدست آورد

هیچ چیزی در دستانش نداشت زمانی که داشت از دنیا می رفت.)

داستانی که ذکر شد نشان دهنده فانی بودن دنیای مادی و وفا نکردن به انسانهای است ،

که به آن دلبسه می شوند ، یادمان باشد که این دنیا مزرعه آخرت ما و اعمال ماست که آخرت مارا زیبا یا زشت می کند.

بیاییم آن دنیایی باشیم

التماس دعا


91/5/7::: 4:23 ع
نظر()